غصّه اومد. بلند و کشیده، با پوستی از جنسِ پروانههای زخمی، که از بالهاشون خون میچکید. با ناخونهای کشیدهی قشنگِ خونآلود. مسخره با خنده گفت: «الو پدرسگ.» خندیدم گفتم: «باز اومدی؟» همدیگرو بغل کردیم. یکم خونی شدم. تعارفش کردم که بشینه و براش شرابِ آلبالو آوردم. پاهاش رو خیلی ظریف و قشنگ، انداخته بود رو هم و ساقِ یکی از دستهاش روی میز و دستِ دیگهاش کنارِ بدنِ نازکش آویزون بود. همینطور که نشسته بود ازش خون میچکید. خونِ تیره. تیرهتر از شرابِ آلبالو. بهش گفتم امروز غصّهتر از همیشهای. کجا بودی مگه؟ گفت پیشِ زخم. گفتم واسه همین خونی شدی؟ گفت آره و جدای از اون، پریود هم هستم. گفتم یه
نوار بهداشتیِ جدید پیدا کردم،
مولپد. خیلی خوب بود بهنظرم. گفت ئه مرسی. حتماً میگیرم سرِ راه. گفتم کجا میری؟ گفت پیشِ ترس. و یکم شراب ریخت. خونِ سرانگشتهاش از روی بطریِ شیشهای به دهانهی بطری میرسید و با شراب قاطی میشد و ریخته میشد توی لیوانها. لیوانِ شرابِ خونی رو به طرفم دراز کرد. لیوان رو گرفتم و نگاهش کردم. سرم رو آوردم بالا و غصّه داشت بهم لبخند میزد. گفت مگه ما رفیق نیستیم؟ شاشیده بودم توش هم باید میخوردی کسکش. خندیدم و توی سکوت خونِ پروانه و شراب خوردیم. سرم که یکم گرم شد گفتم: «احساس میکنم خواهرِ بدیام.» غصّه چیزی نگفت. فقط نگاهم کرد. بعد گریه کردم. غصّه گفت برنامهی همیشگی؟ گفتم برنامهی همیشگی. و غصّه هم شروع کرد به گریه کردن.توی سکوت، شراب میخوردیم و گریه میکردیم و فقط صدای چکیدنِ قطرههای خون و قطرههای اشک بود که شنیده میشد.یکم بعد بلند شدم دستمال کاغذی آوردم. اشکهامو پاک کردم و غصّه هم همینطور. دستمال کاغذیهای آبدماغی و اشکی و خونی رو همینطوری ول کردیم رو زنده ماندن در صفر کلوین ...
ادامه مطلبما را در سایت زنده ماندن در صفر کلوین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : absolute-zer0o بازدید : 142 تاريخ : جمعه 28 مرداد 1401 ساعت: 6:26